شب طوفانی

سلام به همه دوستایی که این متن را میخونین. به تاریخ14-4-2019 من و عشقم بعد تقریباً سه سال از هم جدا شدیم. البته اون میخواست نه من چون من در آلمان زندگی میکنم و او در ترکیه نتونستم به زودی درخواست بدم بیاد چون مصرف خیلی زیادی داشت و من توان مالی شو نداشتم بخاطر همین بود که برایش خسته کن شدم. خیلی دوستش دارم برایم گفت من دیگه نمیتونم با تو باشم مجبوریم از هم جدا بشیم فکر میکردم داره اذیتم میکنه ولی داشت حقیقت و میگفت .برایش گفتم تا دوسال دیگه منتظر تو هستم شاید پشیمان بشی و دوباره برگردی. خداییش ما باهم انترنتی معرفی شدیم حتی تا حالا از نزدیک ندیدمش لمس نکردمش باهاش قدم نزدم شب طوفانی...

سلام بازم اومدم با یک دنیا حسرت و درد...!!! فردا که 1398/2/8 میشه روز تولدم است اما دیگه هیچکس نیست که به یاد داشته باشه روز تولدم را سال گذشته عشقم با یک جشن عالی ازم میزبانی کرد خیلی دوستش دارم اما امسال دیگه رفت از من جدا شد ولی هر لحظه بیادم میاد و بغضم میگیره نمیدانم الان با کی و کجا هست ولی خداییش خیلی خیانت بزرگ در حق من کرد و رفت ولی با این همه بازم خیلی دوسش دارم امیدوارم یک روز بیاد دوباره کنارم و همه چیز و فراموش کنه فعلا من هستم و یک کوه پر از درد و خاطرات نمیدانم چجوری با این همه خاطرات باهم بودن کنار بیام دیشب خیلی فکر کردم باید هرطور شده فراموشش کنم و باهاش کنار بیام و نباید خودم را ببازم باید زندگی کنم و بهش ثابت کنم که چه کسی را از دست داده. دوستان خوب نازنینم اگر خواستین برایم مشوره بدین که باید چی کار کنم چون واقعاً به کمک نیاز دارم خیلی سخت داره میگذره این روزا برایم شب طوفانی...